بررسی فیلم «اکس ماشینا» / مطالعات فضای مجازی
مقدمه
در سال 2015 در فواصل زمانیِ کوتاهی ، سه فیلم علمی – تخیلی با محوریت هوش مصنوعی روی پردهی سینماها رفتند. دو فیلم آمریکایی او و چپی و فیلم انگلیسی اکس ماشیینا. بسیاری از منتقدها این همزمانی را نشانهای از افزایش نگرانی جمعی بابت سرعت پیشرفتهای تکنولوژیک ونوآوریهایی در عرصه ی هوش مصنوعی میدانند. مخصوصا که او و اکس ماشینا برخلاف جریان رایج فیلمهای علمی - تخیلی، آثاری بودند که از هیج نظری در گروه فیلمهای جریان اصلی نمیگنجیدند؛ دو فیلم کم خرج در لوکیشنهایی محدود با تمرکز بر تمهایی چالش انگیز و قابل تأمل که در دل خود هشداری نسبت به آیندهای که در انتظار بشریت است، داشتند. او که پس از ظهور پدیدهی «سیری» در محصولات کمپانی اپل ساخته شد، برای مخاطب قابل لمس و درک پذیرتر بود. اما اکس ماشینا دربارهی پیشرفتهایی بود که در زمینه ی رباتیک اتفاق افتاده و اگرچه واکنشهایی جدی از طرف بسیاری از دانشمندان این عرصه در پی داشته، لزوما مورد توجه سینما دوستان غیرمتخصص قرار نگرفته است. در شرایطی که سابقه ی ساخت فیلمهای علمی-تخیلی با حضور ربات هایی با شکلهای مختلف - گاه در جسمی شبه انسانی و گاه چشمی نظارهگر و ساکن - که اغلب تهدیدی برای بقای انسان ها هستند به دهههای ابتدایی تاریخ سینما برمیگردد، کمتر فیلمی میتوان یافت که مثل اکس ماشینا تمرکز خود را بر مسائل فلسفی حول «هوش مصنوعی» گذاشته باشد، این که انسان بودن به چه معناست؟ چه چیزی باعت تمایز میان انسان و ماشین می شود؟ و اگر رباتی ساخته شود که قابلیت درک احساسات مختلف (مثل عشق، تعجب، ترسی، نگرانی) را داشته باشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ از این نگاه شاید بتوان مهمترین ویژگی اکس ماشینا را این دانست که یذیرفته است هوش مصنوعی بالاخره از حیطهی علمی-تخیلی خیلی خارج شده و وارد زندگی روزمره شده است. نگاهی واقعی که فیلم را هیجان انگیز، هراسآور و به یادماندنی کرده است.
مشخصات فیلم
عنوان: اکس ماشینا
سال تولید: 2015
ژانرفیلم: علمی-تخیلی
کارگردان و نویسنده: الکساندر گارلند
تهیه کننده: اندرو مکدونالد،آلون ریچ
هنرمندان: آلیشا ویکاندر، دامنال گیلسون، اسکار آیزاک
خلاصه فیلم: کیلب اسمیث (دامنال گیلسون) یک برنامهنویس جوان ۲۶ ساله، که برای شرکت «بلوبوک»، محبوبترین موتور جستجوی وب جهان کار میکند. او به طور اتفاقی برندهی یک مسابقه شد و جایزهی آن گذراندن هفتهای در یک ویلای خصوصی واقع در کوهستان بود، که به مدیر عامل اجرایی با استعداد و منزوی شرکت، ناتان بیتمن (اسکار آیزاک) تعلق داشت. اما به محض ورود به ویلا، کالب متوجه میشود که ناتان او را برای شرکت در یک آزمون تورینگ انتخاب کرده است و وظیفهی او ارزیابی و سنجش خصوصیات یک هوش مصنوعی پیشرفته بود. آزمایش او بر روی ای وا (آلیشیا ویکاندر) یک ربات انساننمای فوق پیشرفته بود.
زمان و مکان فیلم: زمان رویدادهای فیلم با توجه به نوع قصهگویی و روند داستان آنچنان به صورت دقیق مشخص نیست ولی با توجه به نشانههایی که در طول فیلم به خصوص اصلیترین نشانه یعنی اختراع هوش مصنوعی نمایش داده میشود به احتمال آیندهای نه چندان دور باشد. مکان هم با توجه اینکه مضمون فیلم اشاره به پیشرفت تکنولوژی و فضاهای مربوط به آن است از هرگونه معماری نوین و شهرنشینی به دور است و لوکیشن اصلی در ساختمانی مدرن در دل طبیعت است.
نقد فیلم
هوش مصنوعی امروزه یکی از تمهای مورد استقاده در فیلمهای علمی - تخیلی است. اینکه انسان به یک چیز جدید زندگی ببخشد به نحوی که استقلال فکر و عمل پیداکند، دارای پتانسیلی است که نویسندگان را سر ذوق آورده است. در عصر جدید، شاهد رشد و پیشرفت روزافزون تکنولوژی هستیم، شکاف و فاصله موجود میان امر مجازی و واقعیت به تدریج از میان برداشته میشود. احتمالا این، یکی از عللی است که تعداد فیلمهای با پیرنگ مبتنی بر هوش مصنوعی افزایش یافته است. یکی از مستمرترین و ضروریترین پرسش ها در مورد هوش مصنوعی آن است که به چه نتایجی میانجامند؟ در چه نقطهای آگاهی حاصل می شود؟ چه موقع یک موجود قابلیتش را ارتقا میبخشد تا از حد پیروی از یک برنامهریزی پیچیده فراتر رود و مستقلا شروع به فکر کردن کند؟ در چه مرحلهای یک ماشین، وضعیت ابزاری خود را پشت سر مینهد و وضعیت یک «موجود زنده» را پیدا میکند؟ این پرسش ها در دل بسیاری از قصههایی با این مضمون نهفتهاند و اکس ماشینا هم از این قاعده مستثنا نیست. هرچند فیلم به طور کلی در مورد دو انسان است، اما کنجکاوی برانگیزترین کاراکتر فیلم از هر نظر، رباتی است که در مرکز روایت قرار دارد. این ربات که آلیشیا ویکاندر نقش او را بازی میکند ایوا نام دارد و آخرین نمونه در خط تولید رباتهایی است که توسط نیتان بیتمن با بازی اسکار ایزاک، دانشمند کامپیوتر و عزلت گزیدهی معروف طراحی شده است. او از کیلب میخواهد طی یک آزمایش توربنگ با ایوا وارد تعامل شود تا مشخص شود که آیا کیلب میتواند به ربات بودن ایوا شک کند و او میتواند انسان تلقی شود یا نه. نیتان زمان زیادی را به توضیح چگونگی خلق ایوا اختصاص نمیدهد، هرچند در اواسط فیلم وقتی که کیلب دچار احساساتی نسبت به ایوا شده است به او اشاره میکند که ایوا نهایتا کشته خواهد شد تا جای خود را به نمونهی پیشرفتهتر بعدی بدهد. برای نیتان در مقام آفریننده-خدا، این ماشینها هیچ تفاوتی با دیگر کامپیوترهای پیشرفته ندارند. او مایل است که آنها را تکمیل کند اما نه با این تصور که شکلهای منحصربه فردی از زندگی هستند. برای کیلب که از بیرون وارد ماجرا شده، حقیقت نامشخص تر و اعمال نیتان سؤال برانگیزتر است. از نکات مثبت این فیلم میتوان به پرهیز از تخصصی شدن آن اشاره کرد. خط داستانی سرراستی دارد و خود را درگیر اصطلاحات فنی فراوان نمیکند. اکس ماشینا هرچند که از جلوههای ویژه در ساخت خود استفاده کرده است ولی به شکل محدود و اکثرا کم هزینه و این باعث شده است که اکس ماشینا یک فیلم علمی - تخیلی اکشن محور نباشد. تمرکز فیلم در وهلهی اول بر پیشبرد مضامینش از طریق کنش و واکنشی (بین کیلب و ای وا) و برقراری دیالوگ است. فیلم به چند پرده تقسیم میشود، که هر یک بر جلسهای بین کیلب و ایوا متمرکز است(که بعد از هر دیدار تغییراتی در رویه و رفتار هر یک از سه شخصیت محوری فیلم، نیتان به عنوان ناظر، ایوا و کیلب به عنوان دوسر گفتگو رخ میدهد) ؛ آنها با دیواری شفاف از هم جدا میشوند به طوری که قادر به دیدن هم و صحبت کردن با یکدیگر هستند اما نمیتوانند دیگری را لمس کنند. همه چیز تحت نظر است و نیتان از دور شاهد ماجرا است و ارزیابی و قضاوت میکند. الکس گارلند کارگردان در اولین تجربه اش در پشت دوربین، فضایی ناآرام و پرتشویش میسازد. جنبههایی از پایانبندی اکس ماشینا به سختی باورپذیرند(به طور مثال رویارویی کاریکاتوروار ایوا با نیتان و طغیان علیهاش که منجر به قتل ونابودی خالق خود میشود) ،ولی به زمینه و تمهایی که در طول زمان ۱۰۸ دقیقهای فیلم مطرح کرده، شکل میدهد. از منظر بازیگری، تأثیرگذارترین بازی متعلق است به آلیشیا ویکاندر، که با نمایش ایوا در قالب موجودی ظاهرا بی غل و غش با نوعی خصلت غیر انسانی که به سختی قابل تشخیص است ، جذبه و توانایی فوق العاده او در فریفتن انسانها را تجسم میبخشد. اسکار ایزاک اشکال متفاوتی از کاراکتر دانشمند منزوی را ارائه می دهد، نیتان بی تردید نابغه است اما کاملا محتمل است که دیوانه هم باشد. طراحی لباس وگریم نیتان (لباسهایش با بالا تنهی برهنه و پابرهنگی همیشگی در تضاد با کف سرد محیط) شخصیت او را با نوعی دوری از آراستگی متمدنانه قرین میکند. او به عنوان یک فرد خودشیفته که فکر میکند خداست متناوبا میتواند جذاب و ترسناک باشد. دامنال گلیسون که با نقش آفرینیهای اخیر خود و به خصوص در این فیلم ظهور بازیگری با استعداد را نوید میدهد، کیلب را به عنوان شخصیتی یکنواخت و کسل کننده به نمایش میگذارد، اما این احتمالا بیشتر به خواسته ی کارگردان برمیگردد تا نوع بازی گلیسون. چرخشیهای داستانی در اکس ماشینا کمتر از حد انتظار مخاطبان است(که باعث روند کند و کسلکننده ی فیلم میشود)، هرچند در طول نمایش چندباری آنها را غافلگیر میکند اما در مجموع، گارلند بیش از آن که قصد بازی کردن با توقعات مخاطبانش را داشته باشد، آنها را دعوت میکند تا در کنار کیلب باشند و همسو با رفتارهای شخصیتی او(یکنواختی و کسل کننده بودن) ایوا را ارزیابی کنند. در تحلیلی نهایی، این فیلم چیز چندان جدیدی به دانستههای قبلی دربارهی این سوژه اضافه نمیکند، اما این عرصه جای کار بسیار دارد و ایدههای زیادی را به بار مینشاند. این یک قصهی هشداردهنده است دربارهی این که تکنولوژی ممکن است به کجا منتهی شود و رویکرد آرام و تیره وتار آن، نوعی بی واسطگی به فیلم می بخشد که بسیاری از نمونههای عظیمتر و باشکوه تر فاقد آناند.
نتیجه گیری
«توسعه ی هوش مصنوعی کامل می تواند پایان نوع بشرارا رقم بزند»؛ «هوش مصنوعی خودش سرنوشت امور را در دست خواهد گرفت و با سرعتی فزاینده، خودش را بازطراحی خواهد کرد»؛ «انسانها که با تکامل آهستهی بیولوژیک محدود شدهاند نمیتوانند با هوش مصنوعی رقابت کنند و هوش مصنوعی جایگزین آنها خواهد شد»؛ «وقتی ماشینهایی ساخته شوند که از نظر هوشی با انسانها رقابت کنند و از آنها پیشی بگیرند، ادامه ی حیات برای ما خیلی سخت خواهد شد«؛ «هوش مصنوعی به صورت بالقوه خطرناکتر از سلاحهای هستهای است»؛ «هوشی مصنوعی مهمترین تهدید حیات ماست». اینها از میان دیالوگ های فیلمهای علمی – تخیلی انتخاب نشدهاند؛ پروفسور هاوکینگ، الن ماسک و بیل گیتس گویندهی این جملات هستند. اما کار به همین جا ختم نمیشود. بیش از هزار نفر از متخصصهای رباتیک و هوش مصنوعی حدود سه سال پیش، در نامهای سرگشاده نسبت به «رباتهای کشنده» هشدار داده و خواستار ممنوع کردن استفاده از آنها شده بودند: «هوش مصنوعی - به شکل عملی اگر نه قانونی - طی سالهای آینده، و نه دهههای آینده، ممکن خواهد شد... اسلحههای خودکار را به عنوان انقلاب سوم جنگافزار توصیف کردهاند، بعد از باروت و سلاحهای اتمی»
همهی ما در طول سالها، دمخور بودن با رمانها و فیلمهای علمی - تخیلی که هوش مصنوعی در آنها نقش مهمی دارد، عادت کردهایم که هوش مصنوعی را به عنوان عامل تهدیدی برای بشریت ببینیم. اما اکس ماشینا، اولین فیلم الکسی گارلند در مقام کارگردان، این سنت دیرینه را زیر سؤال میبرد.گارلند، نویسنده و کارگردان چهل و پنج سالهی انگلیسی، کسی که پیش از این با فیلمنامههای ۲۸ روز بعد، طلوع و هرگز رهایم مکن تجربهی قابل اعتنایی در داستان پردازی در ژانر علمی-تخیلی به دست آورده بود، در جدیدترین اثر سینمایی خود کوشیده است به جای آن که تمرکز خود را روی عواقب فاجعهآمیز پیشرفت تکنولوژیک در زمینه ی هوش مصنوعی بگذارد و از این نگرانی آشنا بهره برداری داستانی کند، مسیری جدید به آن بدهد، این که انسان بودن حقیقتا به چه معنا است؟ و این که اگر هوشی مصنوعی ساخته شود که بتواند با سربلندی از آزمون تورینگ بیرون بیاید، آیا انسانها بر او برتری خواهند داشت؟ ای وا، هوش مصنوعی اکس ماشینا، چنین موجودی است. پیشرفتهترین هوش مصنوعی که یک دانشمند جوان به وجود آورده و در اتاقی شیشهای حبس کرده تا انواع و اقسام آزمایشها را روی او انجام دهد؛ رباتی هوشمند که پس از به نتیجه رسیدن این آزمایشها، از بین خواهد رفت تا جای خود را به نمونهای جدیدتر و پیشرفتهتر بدهد. طبق توصیف گارلند، اگر «ایوا بتواند بترسد، یا فکر کند چیزی خندهدار است، آن وقت دیگر هیچ چیزی وجود ندارد که آدم بتواند بگوید به خاطر وجود آن برای انسانها ارزشی قایل است، اما نتواند همان را در مورد ای وا هم بگوید... اگر از دید ماشین به داستان نگاه کنیم، که این همان کاری است که من کردم، اکس ماشینا تبدیل می شود به فیلمی دربارهی موجودی که به هیچ شکل بامعنیای قابل تشخیص با انسان نیست، موجودی که گیر افتاده و میخواهد رها شود». از این نگاه، فیلم بیش از آن که حسی تریلری علمی - خیالی را داشته باشد، شبیه به داستانهایی با تم «زنده ماندن» است و نسبت آن با بحث هوش مصنوعی، شبیه به بحثهای اخلاقیای است که در مورد حقوق حیوانات مطرح میشود. اکس ماشینا آگاهانه در پی آن است که احساس همدلی مخاطب را با رباتی هوشمند برانگیزد که رسما از احساسات انسان ها برای رسیدن به هدف خود - رهایی از زندان شیشه ای - سوءاستفاده میکند: «من بیش از همه به شخصیت ماشین داستان نزدیکم نه به دو پسر جوان. در این فیلم ما درحقیقت یک موجود دارای قوهی درک را داریم که زندانی شده و دست به کارهایی میزند که رهایی از زندان را برایش میسر کند. از این منظر، دو انسانی که این ماشین بیرون از زندان شیشهای خود میبیند، برایش حکم زندانبان را دارند». برگردیم به سخنانی که در آغاز به آن اشاره شد، هشدارهایی که دانشمندان سرشناس نسبت به هوش مصنوعی و پیشبرد آن میدهند. الکس گارلند حتی برای آنها هم جوابی دارد: «این هم یک استدلال در طرفداری از ماشینها: در نگاهی خیلی کلی، وقتی رفتارهای انسانها غیرمنطقی هستند، ترسناکاند. و منطق ممکن است دقیقا حیطهای باشد که در آن هوش مصنوعی از ما پیشی می گیرد... پیشبرد بحث هوش مصنوعی همان قدر ممکن است به درک اگاهی انسان بینجامد، به جذابترین جنبهی اینکه ما چه هستیم. این میتواند به ساخت ماشینهایی منجر شود که قدرت درک و تحلیل ما را داشته باشند، اما انرژی مورد نیازشان و نسبتشان با مرگ کاملا متفاوت از ما باشد. این به معنای آیندهای متفاوت است، آیندهای طولانی تر. در آن صورت، میتوانیم هشدارهای آقای هاوکینگ و اقای وزنیاک را جور دیگری بیان کنیم. جایی که آنها می گویند که هوش مصنوعی پایان بشریت را رقم خواهد زد، ما میتوانیم بگوییم که یک روز، هوش مصنوعی چیزی خواهد بود که از ما برجا خواهد ماند.» به عنوان نکتهی آخر، روایات مربوط به رباتهای هوشمند یا انسان/ماشینها در سینما به فیلمهایی در قالبها و لحنهای مختلف منتهی شده است؛ از ملودرام خانوادگی هوش مصنوعی اسپیلبرگ و کوبریک تا ملودرام رمانتیک اوی اسپایک جونز، که هر کدام در تلفیق مشخصی از ژانرها، همنشین قالب اصلی، یعنی علمی-تخیلی شده اند. اما نکتهی مهمتر این است که حاصل این همنشینیها در فیلمهایی که ترسهای این دوران را ترسیم میکنند و پیش از این، به این عمق و شدت در ذهن و نهاد بشر نبودهاند، همواره به فیلمهای کابوسگونه ، با تاثیر روانی فراموش نشدنی بدل شده اند. میتوان نکتهای در تمام فیلمهای علمی-تخیلی که مشخصا به هوش مصنوعی پرداختهاند را شاهد بود و آن این است که سرنوشت تلخ صاحبان هوش مصنوعی در این آثار، بازتابی از هراس خود بشر نسبت به سلطه و سیطرهی روزافزون تکنولوژی بر زندگیاش و ناتوانی محض در دل کندن از نیاز به تکنولوژی است؛ نه اینکه فیلمها در واقع تنها کارکردشان ایجاد نگرانی برای رباتهایی باشد که در آینده خواهند رسید. فیلمسازان و فیلمنامه نویسان، فقط این هراسهای انسانی را در قالب تنگناهای انسان/ رباتها نمایندگی میکنند، نه میخواهند و نه میتوانند راه گریزی پیدا کنند یا در فیلمهایشان نشان دهند، پس بدیهی است که همهچی تیرهتر میشود.
منابع
[1] » Ex machina «